که دلی راست دارد. که دور از کجی و بددلی است. پاکدل: کسی را ندیدم از ایران سپاه بجز راست دل رستم نیکخواه. فردوسی. ازو پهلوان جست راه سخن که ای راست دل گوژپشت کهن. (گرشاسبنامه ص 96). پشت خم راست دل بخدمت تو همچو نون والقلم همه کمر است. خاقانی. و نجم الدین ابی جعفر احمد عمران که او را وزیر راست دل گفتندی. (جامع التواریخ رشیدی)، ساده دل: عبداﷲ (بن عباس علی) را گفت: تو مردی راست دلی و دلیر این کار بدلیری تباه خواهی کرد. (مجمل التواریخ والقصص). و ترک با ادب و عقل بود و راست دل. (مجمل التواریخ والقصص)
که دلی راست دارد. که دور از کجی و بددلی است. پاکدل: کسی را ندیدم از ایران سپاه بجز راست دل رستم نیکخواه. فردوسی. ازو پهلوان جست راه سخن که ای راست دل گوژپشت کهن. (گرشاسبنامه ص 96). پشت خم راست دل بخدمت تو همچو نون والقلم همه کمر است. خاقانی. و نجم الدین ابی جعفر احمد عمران که او را وزیر راست دل گفتندی. (جامع التواریخ رشیدی)، ساده دل: عبداﷲ (بن عباس علی) را گفت: تو مردی راست دلی و دلیر این کار بدلیری تباه خواهی کرد. (مجمل التواریخ والقصص). و ترک با ادب و عقل بود و راست دل. (مجمل التواریخ والقصص)
راست گردیدن، راست گشتن برپاخاستن، ایستادن، برخاستن، مقابل کج شدن و خم شدن، از کجی درآمدن حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن، درست درآمدن مرتب شدن، سازگار شدن، درست شدن، رو به راه شدن
راست گردیدن، راست گشتن برپاخاستن، ایستادن، برخاستن، مقابلِ کج شدن و خم شدن، از کجی درآمدن حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن، درست درآمدن مرتب شدن، سازگار شدن، درست شدن، رو به راه شدن
آنکه دیگری را به راستی و درستی راهنمایی می کند، برای مثال سپهبد ز ملاح فرزانه رای / بپرسید کای راست بر رهنمای (اسدی - ۱۶۷)، در علم هندسه شکلی هندسی با اضلاع مساوی و موازی، راست پهلو، مربع مستطیل
آنکه دیگری را به راستی و درستی راهنمایی می کند، برای مِثال سپهبد ز ملاح فرزانه رای / بپرسید کای راست برْ رهنمای (اسدی - ۱۶۷)، در علم هندسه شکلی هندسی با اضلاع مساوی و موازی، راست پهلو، مربع مستطیل
آنکه به راه راست می رود، کسی که از راه راست منحرف نمی شود، راست رونده، برای مثال سعدیا راست روان گوی سعادت بردند / راستی کن که به منزل نرود کج رفتار (سعدی۲ - ۶۴۷)
آنکه به راه راست می رود، کسی که از راه راست منحرف نمی شود، راست رونده، برای مِثال سعدیا راست روان گوی سعادت بردند / راستی کن که به منزل نرود کج رفتار (سعدی۲ - ۶۴۷)
که قلم راست دارد. که خامه از کجی دور دارد. که جز راست ننویسد. نویسنده ای که محاسب درست و متدین باشد. (از آنندراج). کاتب و نویسندۀ راست و درست نویس، و محاسب درست حساب. (ناظم الاطباء) : و فرمود تا بهر ولایتی بیتکچی جلد برود و مجموع آن ملک دیه دیه مفصل بنویسد... و در بند توفیر و تکسیر نباشد... بیتکچیان بر موجب فرموده بولایت رفتند و هرچند مردم تمام معتمد و راست قلم کم یافت شود بقدر امکان کوشیده قوانین ولایات نوشتند و آوردند. (تاریخ غازانی چ انگلستان ص 253)
که قلم راست دارد. که خامه از کجی دور دارد. که جز راست ننویسد. نویسنده ای که محاسب درست و متدین باشد. (از آنندراج). کاتب و نویسندۀ راست و درست نویس، و محاسب درست حساب. (ناظم الاطباء) : و فرمود تا بهر ولایتی بیتکچی جلد برود و مجموع آن ملک دیه دیه مفصل بنویسد... و در بند توفیر و تکسیر نباشد... بیتکچیان بر موجب فرموده بولایت رفتند و هرچند مردم تمام معتمد و راست قلم کم یافت شود بقدر امکان کوشیده قوانین ولایات نوشتند و آوردند. (تاریخ غازانی چ انگلستان ص 253)